کمک

میزنم فریادومیگویم: کمک 

میدهدپاسخ به من دیوارومیگوید: کمک

پشت سرپلها همه ویران شده

راه برگشتی که نیست

بین من باگورتنها یکقدم

مانده ومیترسم ازمرگی اینچنین

من نمیخواهم بمیرم آسمان

من نمی آیم به سویت ای زمین

آنکه مرگش آرزوبود،اوهمای دیگریست

آنکه درمن بودواکنون ا ینچنین بیگانه ا ست

دِین هائی دارد و باید بپردازد    زمانی   زودرس

میزنم فریادومیگویم: کمک؛   تا به تن دارد نفس

نعره ام ازچاردیواراطاق،  پیچد و بازآید از نو سوی من

میدهدپاسخ به من دیوارو میگوید: کمک

این صدای غرق غم

این صدای  ا لتماس آمیز رنجم میدهد

صاحب آن کیست آیا؟

میکنم دستی دراز       تا به او یاری دهم

پنجه هایم حلقه درهم میشوند

بازمیگردم به خویش

آنکه میخواهد کمک ازمن، منم

این صدای خسته    قلب   من ا ست

سربه زانو میبرم گریان ومیگویم:   خداااااااا

قطره خونیست درزندان تنگ سینه ام

نی زسنگ وگل ، نه مشتی آهن ا ست

برنمیخیزد صدائی ازخدا

پنجه هایم مانده حیران درهوا    

دستهایم را نمیگیرد کسی

باز هم دیوانه وا ر

میزنم فریاد و میگویم: خداوندا  کمک

میدهد پاسخ به من دیوارو میگوید: کمک!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
قاصدک چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 13:31 http://payizan.blogsky.com

ازش بخواه مطمئن باش کمکت می کنه اون خیلی مهربونه!فقط باید صبور باشی عزیز!

سعید چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 15:13 http://www.danestaneha.blogsky.com

دست ما رو هم بگیر

فرید شنبه 13 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 15:35

نمیدونم اسم اونی که اینها رو نوشته چیه ولی هر کی هستی خدا نگهت داره فریدـلاو حتمنه حتمن ادم کن ترو خدا کاره واجبی باهات دارم ختما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد