دریا

سینه من دریاست..... 

دریائی که درشکستگی امواج ناراحتش، که نشانه ای ازشکستگی پشت زندگیست،

نامی ،نشانی ازبلم ها و کشتی ها نیست...کشتی هاوبلم های این دریای تک افتاده گمنام که سینه من است ،میلیونها تابوت بی قواره است... میلیونها تابوت بی قواره ای که درهر یکیشان میلیونها آرزوی گورگم کرده ،غنوده است...

سینه من دریاست...

دریائی که هیچ اقیانوس تا آنجا که مربوط به عصیان امواج است، هرگزحریفش نبوده است...

نظرات 4 + ارسال نظر
sogol سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 23:49 http://guilty.blogsky.com

salam ghashang bood be manam sar bezan bye

[ بدون نام ] چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:14

سلام

از مرز خوابم میگذشتم
سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه ها افتاده بود
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد
نیلوفر به همه زندگی ام پیچیده بود
در رگهایش من بودم که میدویدم
هستی اش در من ریشه داشت و همه من بود
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد
به راه مینگرد سرد خشک غمگین
چو مار روی تن کوه می خزد راهی به راه رهگذری
خیال دره و تنهایی دو اندوه در رگ او ترس
غروب پر زد از کوه به چشم گم شده تصویر راه و راهگذار
غمی بزرگ پر از وهم به صخره سار نشسته است...........

قاصدک چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 13:09 http://payizan.blogsky.com

سلام
اون کامنت بی نام ونشون هم ماله منه یادم رفت اسمم رو بنویسم!
خوش باشی

فرید شنبه 13 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 15:33

نمیدونم اسم اونی که اینها رو نوشته چیه ولی هر کی هستی خدا نگهت داره فریدـلاو حتمنه حتمن ادم کن ترو خدا کاره واجبی باهات دارم ختما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد