ازمیکــــده رانده وآواره زمسجـد درشهر غریبــــم
دیوانه و بیگانه ازاین مردم عاقل بی صبرو شکیبم
یکسال دگرنیزازاین عمرعبث رفت بی حاصل و فرجام
ای بخت نکو، خانه بی پایه ات آباد گشتم به تو بدنـــام!!
یک عمردراین دِِِِیر خراب ازسر تدبیر برچهره زدم رنگ
کوته نظری تا به پرو بال دل من هرگز نزند سنگ
من خاک درپیر مغانم که به جامش تا بودصفا بود
برجان ودلم نقش وفا بود،اگرسوخت آری چه بجا بود
ای دوست بیا، مِی نگران دردل جام است بدنــام کدام است؟
زآ نها که برفتند کسی هیچ ندانست فرجام کدام است؟
چون برق، گذرمیکند این عمرگریزان یــــک آه، یــــک دم
ای دوست به فردا نه توبازآئی،نی من نی خسرو ونی جم
همامیرافشار
وبلاگ جالبی دارید...بهم سر بزن...موفق باشی
سلام
وبلاگ خوبی داری ... و از اون بهتر اسمی که براش انتخاب کردی
مدتها پیش هم اینجا اومده بودم
خوشحالم که باز هم پیداش کردم
به من هم سر بزن خوشحال میشم
باشی...
سلام فرجام جان
مرسی که به من سر میزدی همیشه از اینکه من بهت خیلی وقته سر نزدم شرمنده اخه داستانش طولانی و شعرتم خیلی قشنگ هست.
همیشه مثل همون گل روز سفید با طراوت باشیسفید
سلام
ایمل شما توش چیزی نبود در ضمن شعر زیبایی بود .خوب و خوش باشی
shere ghashangye vali ye zare naomid konandee dar avaz ebrat amuzzzzzzzzz hala manam migam ke JAHAN PIRASTO BI BONYAD AZ IN FARHAD KOSH FARYADDDDDDDDDD KE ...........................