شراب اشک

رفت ...

رفت به یک میفروشی تک افتاده ....

گفت : آقا جون ...ببخشید...شراب اشک دارین؟

میفروش به شاگردش گفت: آقا حالشون خوب نیس ... مرخصن !

شاگرد میفروش با یک مشت، بستری ناراحت روی زمین براش پهن کرد...

وقتی بلند شد زیر چشمش ورم کرده بود.

گفت: آقا شراب اشک آنقدر گرونه؟!

و رفت...

رفت پیش میفروشی که آشنایش بود.

میفروش آشنا ،قبل از اینکه بپرسد چی میل دارد، گفت:

زیر چشمت چرا ورم کرده؟!

گفت میدونی برادر... نفهمیدنهای زمونه آدمو پیر میکنه...

آدم وقتی پیر شد ، چشاش ضعیف میشه ...

چشما که ضعیف شدن، دیگه نمیتونن از اشکها پذیرائی کنن...

اشکها دیگه پائین نمیان... همونجا ته چشم میمونن، دق میکنن و میمیرن...

این ورم که زیر چشمم میبینی ... قبرسون هزار هزار قطره اشک پائین نریخته اس...

 

نظرات 4 + ارسال نظر
سمانه ****** شمیم عشق پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:50 http://shamimeeshgh.blogfa.com

زیبا بود...

محسن جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:49 http://dorcheh.blogsky.com

حالا این شراب اشک چش هست اصلا؟!!!!

(:

آوا شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 23:01 http://nesfe.blogsky.com/

سلام دوست عزیز. ممنونم از اینکه بهم سر زدی. و ممنونم به خاطر کامنت زیبات. خیلی قشنگ بود. شاید بهترین هدیه بود که گرفتم. خوشحالم کردی. شاد باشی

سعید یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:31 http://www.kamro.blogfa.com

امید جان اختیار داری هر وقت کارا هات تاموم شد اون کارو انجام بده قربانت خدا حافظ ممنون که سر زدی مطلب بالا قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد