من قبلا این شعر رو توی وبلاگم گذاشتم.اسمش هم مناجاته.امشب خیلی دلم گرفته.اینجوری میخوام یه کمی از خدا هم گله کنم.هرچند خیلی وقته از گله کردن خسته ام ؛ ولی امشب خیلی خرابم. خدایا منو ببخش.
خداوندگارا!
الا!ای مهین، مالک آسمانها
کجاگیرم آخرسراغت؟کجائی
غلام وفای توبودم- نبودم؟
چرا با من باوفا،بی وفائی؟
چه سازم من آخربدین زندگانی
که ریبی است دربیکران ریائی؟
چسان خلقت مهمل است اینکه روزم
فنا کرد- کام قدر- برقضائی!
بیا پس بگیراین حیاتی که دادی
که مردم ازاین سرنوشت کذائی!
خداوندگارا!
اگرزندگانیست این مرگ نا قص به مرگ تومن مخلص خاک گورم!
دوصد بارمیکشتم این زندگی را اگرمیرسیدی به زورتوزورم!
کما اینکه این زوررا داشتــم من ولی تف براین قلب صاف صبورم!
همه ش خنده میزدبه صدنازونخوت که من جزحقیقت زهرچیزدورم!
به پاس همین خصلت احمقـــا نه کنون اینچنین زارومحکوم وعورم!
چه سودازحقیقت که من دروجودش اسیرخدایان فسق وفجورم!؟
ازآندم که شد آشنـــا با وجـودم سرشکی نهان درنگاه سرورم!
چوروزم،تبه کن تو،روز« حقیقت » که پامال شد زیرپایش غرورم!
خداوندگارا!
توفرسنگها دوری ازخاک، دوری تودردمن خاک برسرچه دانی؟
جهانی هوس مرده خاموش وبی کس دراین بی نفس ناله ی آسمانی...
زروزتولدهمه هرچه دیدم همه هرچه دیدم،تبه بودوجانی
طفولیتم برجوانی چه بودی که تا برکهولت چه باشد جوانی!
روا کن به من شرمرگ سیه را که خیری ندیدم ازاین زندگانی!
مگراز پس مرگ- روزقیامت خلاصم کندزین شب جاودانی!
به من بد گمانی؟ دریغا! ندانم چسان بینمت تا چنانم ندانی!
نه بالی که پرگیرم آیم به سویت نه بهرپذیرائیت آشیانی!
چه بهترکه محروم سازم تورا من زدیدارخویش وازاین میهمانی!
مبادا که حاشا نمائی به خجلت، که پروردگار لتی استخوانی!
خداوندگارا!
تومی دانی آخر،چرا بی محابا سیه پرده شرم رو را دریدم!
مرا زآسمان توباکی نباشد که خون زمین می طپد دروریدم!
من آن مرغ ابرآشیانم که روزی به بال شرف درهوا می پریدم!
حیات دوصدمرغ بی بال وپررا به رغم هوس- ازهوی می خریدم!
به هرجاکه بیداد میکشت دادی به قصد کمک کوبه کومی خزیدم!
به هرجا که میمُرد رنگی زرنگی به یکرنگی- ازجای خودمی پریدم!
من آن شاعرسینه بدریده هستم که عشق خودازمرگ می آفریدم!
چه سازم! شرنگ فنا شدبه کامم زشاخ حقیقت همه هرچه دیدم!
ولی ناخلف باشم اردیده باشی که باری سرانگشت حسرت گزیدم!
ازآنروزکه با علم بر سرنوشتم زروزازل راه خودرا گزیدم!
خداوندگارا!
زتخت فلک پایه آسمانها دمی سوی این بحربی آب،روکن!
زمین راازاین سایه های شیاطین جنین درجنین کین به کین رفت وروکن!
سیاهی شکن چنگ فریادها را به چشم سکوت سیاهی، فروکن!
همیشه جوانی تو پیرزمانه! شبی هم(جوانی) به ما آرزوکن!
که تازیروروآسمانت نسازم زمین را- به نفع زمان- زیرورو کن!
سلام .....
امید خان نبینم دلتون بگیره اخه چرا....؟
سلام امید عزیز...
ان شا الله هیچ وقت دلت نگیره و خدا همیشه کمکت کنه.
من آپ کردم دوست داشتی سر بزن.
شاد باشی.
سلام امید جان
خوبی؟
نبینمت غمگین باشی هاااااا
سلام امید جان دلم خیلی برات تنگ شده.اومدم یه سلامی عرض کرده باشم.
تو رو خدا غمگین نباش .یه کم بخند.باشه ؟ ............
در پناه حق.
سلام داش امید دلت هر موقع گرفت ای سر به وب من بزن دلت وا میشه منتظرم زود بیا خوشال میشم وبلاکتم خیلی قشنگه موفق باشی
سلام ظاهرا بعد یه سال هنوز ما رو لینک نکردین
منتظر حظورتون هستم
سلام امیدم
پس کجایی تو
شعر قشنگی بود :)
درمورد کامنت شما باید بگم
همه نوشینا که مثل هم نیستن :(
سلام امید شیرینم
چه بگویم که دل افسردگی ات از میان برخیزد؟
امیدم حالتو خیلی خوب درک میکنم من هم حس پوچی همه
وجودمو گرفته بود.تا اینکه همین روزا یه خبر خوب شنیدم. میدونم که خیلی وقت پیش باید این خبرو بهت میدادم .اسمم واسه حج عمره در اومده .امیدوارم تو هم یه خبر خوشحال کننده بشنوی
در پناه حق
سلام امیدم.رز سفیدم.خیلی دوستت دارم و همیشه به یادتم
ممطمینم اگه قسمت بشه و برم جز اولین نفرایی هستی که به ذهنم خواهی رسید همینطور که الان هست. در مورد اینکه به خونه ی خدا فکر نکردی باید بگم که من خودمم اینجوری بودم .الان هم همین حس رو درمورد اماکن زیارتی دارم به جز کعبه. زیاد مشتاق رفتن نیستم .ولی مکه :راستش یه بار توی خوابم دیدم که رفتم مکه .خواب طواف خواب اون همه شکوه از اون موقع به بعد جزو یکی از آرزوهام شد.....ان شاالله که تو رو هم میطلبه اون وقت با سر میری رز سفیدم نماد معنویت برام دعا کن که قسمتم بشه برام دعا کن که اینم یه خواب نباشه.
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود.
امید جان خیلی برات احترام قایلم چون یه عاشق واقعی هستی.
در پناه حق.
سلام
ممنون که به وبلاگ ما سر زدین
وبلاگ قشنگی دارین اما ما فقط قصد داریم وبلاگ های علمی را لینک کنیم
ممنون
بای