پرنده اسیر

پرنده بال میزند     پرنده ناله میکند

پرنده پر کشیده     تا قفس رها کند

و خویش را،       ز زندگی جدا کند

.

پرنده شکوه میکند   پرنده ناله میکند

چه تنگ بوده این قفس   ز سنگ بوده این قفس

.

چه روزها و شامها که دوخته،   

پرنده دیدگان خویش را ،

به خط آخرین زندگی     به قطع رشته های بندگی

پرنده را رها کن ای خدای من

پرنده را رضا کن ای خدای من

.

پرنده بال بال میزند

در انتظار روزهای بهتری     که وعده کرده ای به او

در انتظار آن فضای بیکران    که پر کشد در آن به سوی آسمان

ترانه ساز و نغمه خوان

.

بهشت تو کجاست آخر ای خدا؟ 

پرنده انتظار میبرد

پرنده بسته است ای خدا     پرنده خسته است ای خدا

ز بالهای کوچکش ،     بگیر بند زندگی

.

پرنده را رها کن ای خدای من     پرنده را رضا کن ای خدای من

چو در قفس نهادیش     چه وعده ها که دادیش

.

تو ای پرنده از ره خطا مرو    صبور باش و شکوه از جهان مکن

اگر شکست بالهای نازکت،  ببند لب ، فغان مکن

.

پرنده کور باش و کر

پرنده امتحان بده ،     پرنده ره خطا مرو

پرنده گر به عهد خود وفا کنی     اگر مرا رضا کنی ؛

ز قید میرهانمت ،    به عرش میرسانمت  

.

بهشت من پر است از پرندگان

که بال میزنند تا ستارگان

چه سروها ،چه بیدها ،    چه لاله های دلنشین

سبو سبو به هر طرف ،        شرابهای آتشین

.

پرنده در بهشت من          دگر اسیر نیستی

دگر غمین نمیشوی        ز عمر سیر نیستی

پرنده در بهشت من        دلی غمین نمیشود

کسی خطا نمیکند            کسی جفا نمیکند

.

پرنده خسته است ای خدا

پرنده کور بود و کر

تو در قفس نشاندیش       تو درد و غم چشاندیش

           دگر بس است امتحان

پرنده را رها کن ای خدای من

از این قفس جدا کن ای خدای من

 

همامیرافشار