نشد یه قصری بسازم ، پنجره هاش آبی باشه
من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه
نشد یه بارم برسم به آرزوهای محال
یه خاطره مونده برام با یه سبد میوه کال
نشد منم واسه یه بار به آرزوهام برسم
گذشته کار از کارمون دیر شده به خدا قسم
نشد به موقع این کویر ابری بشه بارون بگیره
نشد خودش آینه که هست بیاد و شمعدون بگیره
خلاصه که آخر نشد ما گل سرخ رو بو کنیم
.....................................
قصه داره تموم میشه مثل تموم قصه ها
فقط واسم دعا کنید اول خدا بعدا شما
بالا رفتیم ماست بود پایین اومدیم دوغ بود، قصه ی ما دروغ بود! کی گفته که دروووغه؟
خوشجالم می بینم هنوز می نویسی.
با درود و سلام خدمت شما دوست عزیز
سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.من admin هستم و فرومی آموزشی،علمی ، تخصصی و عمومی با نام ایرانیکان(معدن و گنج ایرانی) را برای تمام ایرانیان عزیز راه اندازی کردم. فروم دارای تالارها و انجمن های متنوع و تخصصی در زمینه های مختلف است. خوشحال می شوم از تخصص و مهارت شما به عنوان مدیری لایق و کاردان بهره مند شوم امیدوارم یاری رسان و همکار ما در این مسیر جدید باشید .
درصورت علاقه بازدیدی بفرمایید.
منتظر حضور سبز شما هستم. موفق باشید.
www.iranikan.com
سلام
ایشالا میشه
تو ترم جدید زبان هم موفق باشی
راستی توضیحاتت در مورد رز سفید و قرمز عالی بود
سلام ...
خیلی زیبا نوشتی ...
انشالله موفق وسلامت باشی ...
در پناه حق
سلام
شما خیال اپ کردن نداری ایا؟
این شعر خیلی قشنگه اما من میگم عشقی که ( قصری ) با پنجره های ابی و .... هر چیز خاص دیگه بخواد عشق نیست نوعی تفریحه . عشق میتونه تو یه کلبه خرابه هم به وجود بیاد شنید میگن همیشه در میان گلها و رنگها بهدنبال عشق نباشید شاید در گوشه یه تخته سنگ تو یه جایی که تصورشو نمیکنی یه گل کوچیک با عشق در حال جوانه زدن باشه .
موافقی باهم تبادل لینک کنیم... من لینکت کردم