آوار

بی تودنیا برسرم آوارشد

بین ما هرپنجره دیوارشد

درد ما دربودن ماریشه داشت

رفتن ومردن علاج کارشد

آشنائیهای خوش آغاز ما

ابتدا نفرت سپس انکار شد

آنکه اول نوشدارو مینمود

بر لب ما زهر نیش مارشد

عیب ازما بود از یاران نبود

تا که یاری یار شد بیزار شد