پرنده ی مهاجر

 ای پرنده ی مهاجر
 ای پر از شهوت رفتن
 فاصله قد یه دنیاست
 بین دنیای تو با من
تو رفیق شاپرک ها
من تو
فکر گله مونم
 تو پی عطر گل سرخ
 من به فکر بوی نونم
 دنیای تو بی نهایت
همه جاش مهمونی نور
 دنیای من یه کف دست
 روی سقف سرد یک گور
 من دارم تو نقب شب جون می کنم
 تو داری از پریا قصه می گی
 من توی پیله ی وحشت می پوسم
 واسه م از
پرنده ها قصه می گی
کوچه پسکوچه ی خاکی
در و دیوار شکسته
 آدمای روستایی
با پاهای پینه بسته
پیش تو ، یه عکس تازه ست
 واسه آلبوم قدیمی
یا شنیدن یه قصه ست
 توی یه ده صمیمی
 واسه من اما عذابه
 مثل حس کردن وحشت
 مثل درگیری خورشید
 با طلسم دیو ظلمت
من دارم تو نقب شب جون می کنم
 تو داری از پریا قصه می گی 

 

ایرج جنتی عطائی

نظرات 1 + ارسال نظر
رامین دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 http://safarkarde.blogsky.com/

آخرش بهشته..
آخر همه چیز خوبه..اگه میبینی نیست بدون که هنوز به آخرش نرسیدی.
چارلی چاپلین
سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد