زنده وار
چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری
دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری
سحرم کشیده خنجر که، چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری
هوشنگ ابتهاج
با سلام
وبلاگ خوب و جالبی دارید.جالب تر هم میشه اگر با یک سایت تبادل لینک کنیدو بازدید خود را از این که است بالا ترببرید
اگر مایل به تبادل لینک با ما هستید ما را با نام '۩۞۩ مرکز ترفند '۩۞۩ لینک کنید.
و بعد به ما خبر دهید تا شما را با هر نامی می خواهید لینک کنیم.
موفق باشید استارفند
سلام ...
امید وارم خالتون خوب باشه
من شمارو لینک کردم اگر میشه منرو لینک کنیدممنون میشم
موفق باشی یا علی
زنده وار؟؟؟؟؟؟؟؟
چه تعبیر جالبی چقدر اشنا بود وقتی که خوندمش
سلام امید جان
رنگ وب لاگت خیلی آرامش می ده.. درباره رز سفید هم اصلا فلسفه اش را نمی دانستم. مرسی مهربان بازم به من سر بزن. خانه خودته دوست من
با مهر
من
سلام
وبلاگ جالبی داری موفق باشی...
کهکشان منتظره...
هیوا...
سلام
فکر می کردم تا حالا باید اپ کرده باشید
برگ ریزان بار دیگر آپدیت شد...
سلام دلم برات تنگ شده جونم خیلی باحالی
عاشق این شعر هوشنگ ابتهاجم و همینطور عاشق این آهنگ همایون شجریان
شاد زی و در پناه خرد
رخصت
چه غیبت طولانیی