خدا دلم خیلی گرفته
خدایا باز هم خیلی دلم هواشو کرده
خدایا
خدایا
خدایا....
فقط بگو چیکار کنم
دیگه صبرم صبر ایوب نیست
خدایا
از گله کردن هم خسته ام
خدایا
خدایا
خدایا...
چند روز دیگه تولد شه
میترسم
میترسم بهش تبریک بگم
میترسم
خدایا
خدایا
خدایا...
رفت ...
رفت به یک میفروشی تک افتاده ....
گفت : آقا جون ...ببخشید...شراب اشک دارین؟
میفروش به شاگردش گفت: آقا حالشون خوب نیس ... مرخصن !
شاگرد میفروش با یک مشت، بستری ناراحت روی زمین براش پهن کرد...
وقتی بلند شد زیر چشمش ورم کرده بود.
گفت: آقا شراب اشک آنقدر گرونه؟!
و رفت...
رفت پیش میفروشی که آشنایش بود.
میفروش آشنا ،قبل از اینکه بپرسد چی میل دارد، گفت:
زیر چشمت چرا ورم کرده؟!
گفت میدونی برادر... نفهمیدنهای زمونه آدمو پیر میکنه...
آدم وقتی پیر شد ، چشاش ضعیف میشه ...
چشما که ضعیف شدن، دیگه نمیتونن از اشکها پذیرائی کنن...
اشکها دیگه پائین نمیان... همونجا ته چشم میمونن، دق میکنن و میمیرن...
این ورم که زیر چشمم میبینی ... قبرسون هزار هزار قطره اشک پائین نریخته اس...