آموخته های اعراب به ایرانیان

اعراب به ما آموختند که آنچه را که میخوریم "غذا" بنامیم و حال آنکه در
زبان عربی غذا به "پس آب شتر" گفته میشود.

اعراب به ما آموختند که برای شمارش جمعیّتمان کلمۀ "نفر" را استفاده کنیم
و حال آنکه در زبان عربی حیوان را با این کلمه میشمارند و انسان را با
... کلمۀ "تن" میشمارند؟ شما ۵ تن آل عبا و ۷۲ تن صحرای کربلا را بخوبی
میشناسید.

اعراب به ما آموختند که "صدای سگ" را "پارس" بگوئیم و حال آنکه این کلمه
نام کشور عزیزمان میباشد؟

اعراب به ما آموختند که "شاهنامه آخرش خوش است" و حال آنکه فردوسی در
انتهای شاهنامه از شکست ایرانیان سخن میگوید.

آیا بیشتر از این میشود به یک ملّت اهانت کرد و همین ملّت هنوز نمیفهمد
که به کسانی احترام میگذارد که به او نهایت حقارت را روا داشته اند و
هنوز با استفادۀ همین کلمات به ریشش می خندد.

آیا در کتاب سفینه البهار نمیخوانیم که بالاترین ایرانی از پست ترین عرب
پست تر است؟!!!!

حد اقلّ بیائید با یک انقلاب فرهنگی این کلمات و این افکار (حقارت پذیری)
را کنار بگذاریم.

بجای "غذا" بگوئیم "خوراک"

بجای "نفر" بگوئیم "تعداد" و یا "تن"(هرچند عربیست)

بجای "پارس سگ" بگوئیم "واق زدن سگ"

بجای " شاهنامه آخرش خوش است " بگوئیم "جوجه را آخر پائیز میشمارند"و.....

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم شب و ستاره سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 21:00 http://www.shabvasetare.blogfa.com

سلام...مطلبتو توی وبلاگم میذارم با اجازت با ذکر منبع چون باهات هم عقیدم
و راجع به پست من...فقط واسه سرگرمی بود...زیاد جدی نگیرش..پستهای جدی تر از این نوشتم..

اشکال نداره عزیز.منم ازتوی فیس بوک برداشتم

نریمانی یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 http://efaf.mihanblog.com/post/author/678744

البته من طرفدار استفاده از لغات عربی را ندارم، چرا که ما فارسی زبان هستیم و باید به زبان فارسی حرف بزنیم، نه اینکه زبانمان را عوض کنیم و از لغات دیگر جوامع استفاده بکنیم. چرا که آنچه مهم است، اسلام است. و اسلام یک عقیده نه یک زبان.
ولی حرفهایی که شما نوشتید، ظاهرا کمی دور از انصاف است.
منظور شما از اینکه عربها این کلمات را به ما یاد دادند چیست؟ آیا منظور شعراء بزرگی همچون فردوسی، حافظ، سعدی و ... می باشد؟ یا منظور دیگری دارید.
همچنین کلماتی که می فرمایید - از نظر زبان شناختی (اگر چه بنده در حد و اندازه ی بحث زبان عربی یا فارسی نیستم) - با آنچه دقت می کنیم فاصله دارد.

مثلا کلمه ی غذا: خود عربها از غذا در مواردی همچون: تغذیه و ... استفاده می کنند. و هنوز هم از کلماتی همانند: نتغذی، تغذی و حتی در احادیث از این ریشه ی کلمه هزاران مورد استفاده می شود.
در فرهنگ لغت العین (که شاید قدیمی ترین و معتبرترین فرهنگ لغت عربی است اینگونه نوشته است):
الغذاء: الطعام و الشراب واللبن: غذا را به طعام و نوشیدنی و شیر (یا ماست) تعبیر کرده است.

همچنین کلمه نفر در عربی به معنای کوچ کردن، گروه و دسته می آید: در آیه ی قرآن خداوند می فرماید: أنا أکثر منک مالا وأعز نفرا: من از نظر مال و نفر (خویشاوندان) از شما بیشتر هستیم.

کلمه ی پارس: نمیدونم چطوری عربها به ما گفته اند: به صدای سگ، پارس بگوییم؟!!!

شاهنامه آخرش خوشه: مفهوم آن اشارۀ طنزآمیز به کاری است که پایان ناخوشی دارد یا نتیجۀ آن کار برخلافِ خواست و انتظار و مغایر با مقصود خواهد بود.)) انوری، حسن؛ فرهنگ امثال سخن، تهران، سخن 1384 ، ج 2، صص 694 و 695 .


بالاترین عربها از پست ترین عربها پست تر است: در کتاب مستدرک سفینه البحار در مورد عرب و عجم این کلمات آمده است:
ج7 ص108: قال امیر المومنین علیه السلام: ان النبی صلی الله علیه وآله قال: أکرموا کریم قوم وإن خالفوکم، وهولاء الفرس حکماء کرماء : مستدرک سفینه البحار از پیامبر نقل می کند که:کریم هر قومی را اکرام بکنید اگر چه آنها با شما مخالف باشند. و قوم فارس، حکیم و کریم هستند. (جالب است بدانید: این را حضرت علی علیه السلام در زمانی که با ایرانیان جنگ داشتند، فرمودند! و نسبت به فرزندان خسرو پرویزی که نامه ی پیامبر را پاره کرد!!!)


ببخشید این قدر سرتونو درد آوردم.

اما باید خدا رو شکر کنید که من موارد بیشتری بلد نیستم، و الا باید کل فرهنگ لغت را اینجا میخوندید!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد