ما چند وقتی نیسیم


سلام دوستای خوبم.
من تصمیم گرفتم یه چندوقتی کامپیوتر و نت و این حرفا رو تعطیلش کنم.آخه میخوام درس بوخونم.
راستش اصلا دیگه قصد ادامه تحصیل نداشتم بنا به دلایلی ...
ولی دائی گیر داد گفتش که فوق دیپلم فایده نداره وحداقل دیگه لیسانس داشته باش(هرچند هیچی دیگه ازاین مدرکای کیلوئی به درد نیمیخوره جونی دادا).
خلاصه ما هم دیدیم که حالا که بیکاریم بذارحداقل سعیمون رو بوکونیم تا بعدا افسوسش رو نخوریم.
سنگ مفت کلاغ هم مفت.آره دیگه واسه همین شاید ما چند وقتی پیدامون نشه اصلا یا این که دیر به دیر بیائیم نت .آخه کلا کامپوتر جمع میشود.
خوب دیگه اگر باهر گران بوهدیم تپرتر.
ما رو حلال بهپرین همگی .توی داهنشگاه با هم میهپریم ایهشالا.
راستی اگه ازاینجوریش خوشتون نیومد به بزرگی خودتون ببخشین.اینم تنوعه دیگه.

 (شایدم فردا شب پشیمون شدیم آ برگشتیم )
 

بیا وباز مرا قدرت خدائی ده

دوباره شب شد و با من

                          حدیث بیداری

گذشته بودشب ازنیمه

                          من زهشیاری

طنین گام من آن شب

                        به کوچه ات پیچید

وپلک های تو

            - این حاجبان سِحرِ مبین-

چوپرده های سپید

-         آفتاب را

-         پوشاند

 

 

شب ازطراوت گیسوی تو نوازش یافت

به وجد آمدم از آن طراوت وخواندم:

 

« به چشمهای سیاهت که راحت جا نند

« به آن دوجام بلور

-         آن شراب بی ما نند

«به  آن دو اختر روشن

-         دو آفتاب پر ازمهر –

« به آن دو مایه امید

« به آن دو شعرشررخیز

-         آن دومروارید

« مرا زخویش مران،

-         با خود آشنائی ده

« بیا

« بیا وباز مرا قدرت خدائی ده

             

نه کشتی نه دریا...

چه می شداگر درغروب جوانی

(جوانی) دمی می گرفتی سراغم؟

اگردختری – خسته ازآسمانها-

حزین اخگری می شدی برچراغم...

چراغم فرومرده درگور نوری

که ازقلب محزون عشقی ربودم...

چه می شد اگرآنچه بودم زمانی

زمانی دگربود با آنچه بودم

 چه می شداگراین طپشهای عاصی

که شب تا سحرمی شکافند جانم:

کلنگ عدم می شدی – قطعه قطعه-

فرومی شکستی پی واستخوانم...

چه سازم خدایا! پناه ارنیارم

به دردآشنا سکرشبهای مستی

که دربیکران بسیج هوسها

نفسها فتادند ازپای هستی...

*************************

نه دریا شدم، خسته با بارکشتی

نه کشتی ، به امواج دریا نشسته...

تهی بیستونم،دراینجا! که( شیرین)

نه (فرهاد)، شیرین دلم را شکسته...

*************************

دراین بیکران پهنه زندگانی

که مرگ سیاهست پایان کارش

چه می خواهی ای دخترآسمانها

زیاری که تابوت عشق است بارش...

شرنگ ا ست ،سنگ ا ست، رنگ ا ست وماتم

زپا تا به سر، بی سروپا سرایم...

دریغ ازهمه هرچه بودم برایت

دریغ ازهمه هر چه بودی برایم...

همه هر چه بودم، همه هر چه بودی

فسون هوس بود وافیون مستی

دوتا(نیست) بودیم، (هیچ) آفریده

فرومرده درپهنه پوچ هستی...

*************************

نه دریا شدم، خسته با بارکشتی

نه کشتی به امواج دریا،نشسته

تهی بییستونم ،دراینجا که شیرین

نه فرهاد،شیرین دلم راشکسته...

عاشقی روکی درست کرد؟

سلام دوستای خوبم.
دیشب تا حالا من یه فکری اومده توی سرم.می خوام به شما هم بگم تا کمکم کنین.
می دونین ؛دیشب تا حالا هی دارم فکرمیکنم که عاشقی روآدما ساختن یا خدا
آخه می دونین؛اگه خدا حس عاشقی رودرست کرده باشه حتما بایستی بدونه چه جوریه؛ بایدحسش کنه
حالا اگه فرض کنیم خدا این حس روداشته وبعداونوتو وجودآدما گذاشته؛پس چرا یه عاشق بایداین همه دربه دری بکشه؟
شایدخدا خودش عاشق شده وبعدچون دیده حس قشنگی هستش؛اونوداده به آدما.
شایدهم کاملا برعکسه... یعنی خدا عاشق شده وچون به مرادش نرسیده اونوقت می خواسته یه جورائی
عقده اش روخالی کنه وانتقام بگیره.
خوب این ازخدا...
حالا اگه بگیم که آدما این عشق وعاشقی رودرست کردن ؛اونوقت به نظرمن عشق هم نقص داره
چون هرچیزی که آدما درست کنن؛نسبی هست ونقص داره.
اونوقت آیا این درسته که ما آدما یه چیزنسبی روقبول داشته باشیم وبه خاطرش این همه زجربکشیم.
 
 
خلاصه اینکه من توی جواب این سوالم موندم که عاشقی روکی درست کرد.
حالا ازشما می خوام که کمکم کنین ونظرتون روبگین.
خداوکیلی هرچی به نظرتون میرسه بگین.

اشکای آسمون

امشب آسمون داره واسه من گریه میکنه...

یادش بخیر

یه روزی به گریه های آسمون می گفتم بارون.آخه  می دونین اون موقع نمی دونستم آسمون داره گریه میکنه ، ولی حالا که دارم خاطراتم رومرورمیکنم، می بینم که اون اشک آسمون واسه من بود.

دیگه وقتی بارون میادغمهای من هم سربازمکنه، شعله ور میشن.

بهش گفتم من خیلی دوست دارم زیربارون راه برم، بارونو خیلی دوست دارم.

اون گفت: " من هم همینطور،منم بارونو دوست دارم"

گفت:" هرچی تونستی دونه های بارونو بگیری اون اندازه تومنو دوست داری،هرچی که نتونستی دونه های بارونوبگیری، اون اندازه من تورو دوست دارم."

من باور کردم...

همه قلبمودادم بهت. ولی تو چی...؟

توهمشو ندادی.گولم زدی.

امشب رفتم زیربارون .

نه ببخشید...

امشب من هم با آسمون اشک ریختم.من با دستام اشکای آسمونو گرفتم

می دونی ...

من چند تا ازاشکای آسمونو گرفتم توی دستم.نمی دونم دستای من کوچیکه یا راستی راستی دوستم نداری .

نمی دونم.

ولی بقیه اشکای آسمون ریختن روی زمین، روی خاک،

من نتونستم بگیرمشون...

حالا میدونی که هنوز ......

 

 

سبک شدم

سلااااااااااااااام بچه ها

اگه میدونستم با یه مسافرت رفتن اینقدرروحیه ام عوض میشه خیلی پیش ازاینا رفته بودم.

راستی راستی جاتون خالی بود.روزشنبه مشهدبودیم.واسه هرکی یادم بود وهرکی که یادم نبود یه فاتحه خوندم. اِ... ببخشین دعا کردم.

نمیدونین وقتی چشمم به گنبد افتادچه حالی شدم.چه عظمتی...

آدم هم حس هیچ بودن روداره وهم حس همه چی بودن...

اینقدرآقا روشکرکردم که بالاخره بعداز13 سال ما روهم طلبیدو بلیطمون روداد.

من الان هرچی بگم نمی تونم حس واقعیم روبگم.

ایشالا قسمت همه جوونا بشه باپای خودشون برن ببینن.

من اصلا باورم نمیشدکه این قدرتاثیرداشته باشه.

خلاصه که اگه رفتین ما روهم یادتون نره.التماس دعا.

قربون همتون

حلال کنین

سلام دوستای من.امیدوارم حالتون خوب باشه.

خیلی وقته که حالم گرفته.خوب واسه همین هم تصمیم گرفتم یه چندروزی برم مشهد.زیارت آقا.

ایشالا واسطه بشن واسه بخشش ما پیش اوس کریم.

ما رودعا کنین.قربون همه.