-
باز هم (کفر؟)
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1385 02:23
کاشکی الان پیشم بودی. نمی دونی چقدر بهت احتیاج دارم. آخه خداجون تاکی باید تنها باشم؟ تاکی این جوری باشم؟ مگه نمی گی هوای بنده هاتو داری؟ پس چراواسه رسیدن دوتاقلب عاشق به همدیگه اینقدرصبرمی کنی؟ خدا جونم مگه خودت تنها نیستی؟ مگه نمی دونی تنهائی چقدر سخته ؟ شاید تنهائی رو دوست داری. منم یه زمونی دوست داشتم تنهائی رو،...
-
تکرار مناجات
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 00:23
من قبلا این شعر رو توی وبلاگم گذاشتم.اسمش هم مناجاته.امشب خیلی دلم گرفته.اینجوری میخوام یه کمی از خدا هم گله کنم.هرچند خیلی وقته از گله کردن خسته ام ؛ ولی امشب خیلی خرابم. خدایا منو ببخش. خداوندگارا! الا!ای مهین، مالک آسمانها کجاگیرم آخرسراغت؟کجائی غلام وفای توبودم- نبودم؟ چرا با من باوفا،بی وفائی؟ چه سازم من آخربدین...
-
کلک هنر
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 18:48
ای که ازکلک هنرنقش دل انگیز خدایی حیف باشد مه من کین همه از مهر جدایی گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی من ندانستم ازاول که تو بی مهرو وفایی عهد نابستن ازآن به که ببندی ونپایی مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم وین نداند که من از بهر غم عشق تو زادم نغمه بلبل شیراز نرفتست ز یادم دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید...
-
روزگارغریبیست نازنین...
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1385 01:52
-
سخن ز عشق مگو دیگر...
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1385 01:44
تو بی وفایی و من بیهُده اسیر توام تو کودکی و دریغا وفا ندانی چیست. تو قدر و منزلت عشق را چه می دانی؟ من از فراق تو در آتشم ولی افسوس، تو این حقیقت را اصلا به رو نمیآوری من از تو این همه بی خویشم؛ ولی تو آن همه خود کامی تو بی وفایی و من افسوس، که دل به عشق تو سپردم. تو قدر و منزلت عشق را چه می دانی؟ سخن ز عشق مگو دیگر...
-
what is your opinion?o
جمعه 23 تیرماه سال 1385 02:30
I don’t know who told this sentence: Tell me and I forget . Teach me and I remember . Involve me and I learn . And this is mine : If you know that today is last day of your life , what do you do ?" " Always live with this think . Tell me about your idea please. Thanks a lot.
-
دختربازی
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 02:01
چندروزپیش رفتم دختربازی یه دختری بودازچندوقت پیش گهگاهی بیرون می دیدمش.یه جورایی آشنا بود برام. با نگاهاش علامت میداد. دیدم خیلی تنهام. خواستم باهاش دوست بشم. یه روزی رفتم دنبالش.تعقیبش کردم.دفعه اولم بود می رفتم دنبال یه دخترواسه اینکه باهاش دوست بشم. آه خدایا چقدر مثل خودت تنهام... رسیدیم به یه جایی که میشد باهاش...
-
تولدت مبارک
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 11:20
و تو برایم عشقی تو گرم و زیبا و فریبنده هستی و تو شهد ماندگاری را - در وجودت جاودانه داری تو غروری - غروری خالصانه تر از تواضع و من امروز برایت دلتنگم و من امروز برایت مشتاقم و تو امروز برایم آرزو هستی - دلتنگم دلم برای دیدنت پر می کشد و نگاهم فقط تو را می جوید من امروز: همه جا بوی تو را می جویم - و من امروز برایت...
-
چیکارکنم؟
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 23:26
خدا دلم خیلی گرفته خدایا باز هم خیلی دلم هواشو کرده خدایا خدایا خدایا.... فقط بگو چیکار کنم دیگه صبرم صبر ایوب نیست خدایا از گله کردن هم خسته ام خدایا خدایا خدایا... چند روز دیگه تولد شه میترسم میترسم بهش تبریک بگم میترسم خدایا خدایا خدایا...
-
شراب اشک
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 18:52
رفت ... رفت به یک میفروشی تک افتاده .... گفت : آقا جون ...ببخشید...شراب اشک دارین؟ میفروش به شاگردش گفت: آقا حالشون خوب نیس ... مرخصن ! شاگرد میفروش با یک مشت، بستری ناراحت روی زمین براش پهن کرد... وقتی بلند شد زیر چشمش ورم کرده بود. گفت: آقا شراب اشک آنقدر گرونه؟! و رفت... رفت پیش میفروشی که آشنایش بود. میفروش آشنا...
-
سال نو مبارک
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1385 02:29
دلم میخواست دنیا خانه مهرو محبت بود. دلم میخواست مردم درهمه احوال با هم آشتی بودند طمع درمال یکدیگر نمی کردند کمر برقتل یکدیگر نمی بستند چه شیرین است وقتی سینه ها از مهرآکنده است دلم میخواست دست مرگ را از دامن امیدها کوتاه میکردند در این دنیای بی آغاز و بی پایان در این صحرا که جز گرد و غبار از ما نمی ماند....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 23:46
من دارم توی وبلاگ یه تغییراتی میدم.اگه مشکلی میبینید توی وبلاگ به خاطر همین تغییرات هست. لطفا نظرتون رو در مورد قالب جدید حتما بگین.یه چیز دیگه.سرفرصت همون آهنگ قبلی رو دوباره میذارمش. خودم بیشتر اونو می پسندم .نظر یادتون نره.
-
از درد درون سوختم
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1384 00:47
-
عشق بود...
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 12:22
-
ما چند وقتی نیسیم
جمعه 9 دیماه سال 1384 03:08
سلام دوستای خوبم. من تصمیم گرفتم یه چندوقتی کامپیوتر و نت و این حرفا رو تعطیلش کنم.آخه میخوام درس بوخونم. راستش اصلا دیگه قصد ادامه تحصیل نداشتم بنا به دلایلی ... ولی دائی گیر داد گفتش که فوق دیپلم فایده نداره وحداقل دیگه لیسانس داشته باش(هرچند هیچی دیگه ازاین مدرکای کیلوئی به درد نیمیخوره جونی دادا). خلاصه ما هم...
-
بازهم یادتو
جمعه 2 دیماه سال 1384 00:42
-
بیا وباز مرا قدرت خدائی ده
دوشنبه 28 آذرماه سال 1384 00:39
دوباره شب شد و با من حدیث بیداری گذشته بودشب ازنیمه من زهشیاری طنین گام من آن شب به کوچه ات پیچید وپلک های تو - این حاجبان سِحرِ مبین- چوپرده های سپید - آفتاب را - پوشاند شب ازطراوت گیسوی تو نوازش یافت به وجد آمدم از آن طراوت وخواندم: « به چشمهای سیاهت که راحت جا نند « به آن دوجام بلور - آن شراب بی ما نند «به آن دو...
-
نه کشتی نه دریا...
شنبه 19 آذرماه سال 1384 00:10
چه می شداگر درغروب جوانی (جوانی) دمی می گرفتی سراغم؟ اگردختری – خسته ازآسمانها- حزین اخگری می شدی برچراغم... چراغم فرومرده درگور نوری که ازقلب محزون عشقی ربودم... چه می شد اگرآنچه بودم زمانی زمانی دگربود با آنچه بودم چه می شداگراین طپشهای عاصی که شب تا سحرمی شکافند جانم: کلنگ عدم می شدی – قطعه قطعه- فرومی شکستی پی...
-
یاد تو
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 00:47
-
عاشقی روکی درست کرد؟
جمعه 11 آذرماه سال 1384 00:56
سلام دوستای خوبم. دیشب تا حالا من یه فکری اومده توی سرم.می خوام به شما هم بگم تا کمکم کنین. می دونین ؛دیشب تا حالا هی دارم فکرمیکنم که عاشقی روآدما ساختن یا خدا آخه می دونین؛اگه خدا حس عاشقی رودرست کرده باشه حتما بایستی بدونه چه جوریه؛ بایدحسش کنه حالا اگه فرض کنیم خدا این حس روداشته وبعداونوتو وجودآدما گذاشته؛پس چرا...
-
اشکای آسمون
شنبه 5 آذرماه سال 1384 02:01
امشب آسمون داره واسه من گریه میکنه... یادش بخیر یه روزی به گریه های آسمون می گفتم بارون.آخه می دونین اون موقع نمی دونستم آسمون داره گریه میکنه ، ولی حالا که دارم خاطراتم رومرورمیکنم، می بینم که اون اشک آسمون واسه من بود. دیگه وقتی بارون میادغمهای من هم سربازمکنه، شعله ور میشن. بهش گفتم من خیلی دوست دارم زیربارون راه...
-
غم بی همزبانی
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 22:29
-
سبک شدم
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 22:21
سلااااااااااااااام بچه ها اگه میدونستم با یه مسافرت رفتن اینقدرروحیه ام عوض میشه خیلی پیش ازاینا رفته بودم. راستی راستی جاتون خالی بود.روزشنبه مشهدبودیم.واسه هرکی یادم بود وهرکی که یادم نبود یه فاتحه خوندم. اِ... ببخشین دعا کردم. نمیدونین وقتی چشمم به گنبد افتادچه حالی شدم.چه عظمتی... آدم هم حس هیچ بودن روداره وهم حس...
-
حلال کنین
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1384 23:47
سلام دوستای من.امیدوارم حالتون خوب باشه. خیلی وقته که حالم گرفته.خوب واسه همین هم تصمیم گرفتم یه چندروزی برم مشهد.زیارت آقا. ایشالا واسطه بشن واسه بخشش ما پیش اوس کریم. ما رودعا کنین.قربون همه.
-
شب فراق
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1384 21:07
شب فراق که دانـد که تا سحــرچنــد است مگرکسی که به زنـدان عشق دربنــد است گرفتـــــم ازغــم دل راه بوستــــان گیــــرم کـــدام سرو به بالای دوست ما ننــــد است پیــــام من که رسا نـــد به یـــــارمهرگسل که برشکستی وما را هنـــوزپیونـــــد است قسم به جان توخوردن طریق عزت نیست به خاک پای توکه آن هم عظیم سوگنداست که با...
-
اگرتوبازنگردی
جمعه 6 آبانماه سال 1384 01:01
برای او که آرزو میکردم خواننده شعرم باشد "راستی شعر مرا می خواند؟" اگرتوبازنگردی قناریان قفس را، که آب خواهد داد که دانه خواهد داد؟ اگرتوبازنگردی بهار رفته چگونه دوباره می آید درخت سیب چگونه شکوفه می بندد ودشت سوخته دیگر چگونه می خندد اگرتو بازنگردی کبوتران محبت را شهاب ثاقبِ دستانِ مرگ خواهد زد شکوفه های...
-
آفرین دل
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 01:45
-
فرجام
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 02:26
ازمیکــــده رانده وآواره زمسجـد درشهر غریبــــم دیوانه و بیگانه ازاین مردم عاقل بی صبرو شکیبم یکسال دگرنیزازاین عمرعبث رفت بی حاصل و فرجام ای بخت نکو، خانه بی پایه ات آباد گشتم به تو بدنـــام!! یک عمردراین دِِِِیر خراب ازسر تدبیر برچهره زدم رنگ کوته نظری تا به پرو بال دل من هرگز نزند سنگ من خاک درپیر مغانم که به جامش...
-
مرگ نصیحتها
شنبه 16 مهرماه سال 1384 01:59
به هرکس، هرجا، کوله پشتی گرسنه اش را ارائه داد، نصیحت بارش کردند! کمال کوشش را کرد که به جای نان به روده هایش، به روده های گرسنه اش، نصیحت بقبولاند! هم روده ها خندیدند ... هم نصیحت ها ... ************* با کوله پشتی پر ازنصیحت ومشتی روده خالی، به راه افتاد. تصادفا، به گورستانی رسید که درپهنه ماتمبارش، مرده ای رابا...
-
صورتگر
شنبه 16 مهرماه سال 1384 01:56